بالاخره امروز تعطيل شديم. امروز خيلي بهم خوش گذشت. امروز قرار بود توي مدرسه هر كلاسي يه سفره هفت سين داشته باشه. ديروز تقسيم بندي كرديم كه هركس چي بياره. قرار شد من ماهي بيارم. اما تنگ ماهيو يكي ديگه بياره.تازه براي ظهر هم بايد غذا ميبرديم . خلاصه ماهيو زير اندازو غذا و.......... همه اينا رو بردم مدرسه. وقتي رسيدم مدرسه وسايلمو گذاشتم تو كلاسو با فاطمه (دوستم) رفتيم ماهي هارو بندازيم تو تنگ. من به فاطمه گفتم تو تنگو بگير تا من ماهي هارو بريزم تو تنگ. حالا گره ي اين پلاستيك هم باز نمي شد. گوشه ي پلاستيكو پاره كردم .اومدم ماهي هارو بريزم تو تنگ يه دفه نميدونم چي شد اين دوتا ماهي پريدند رو زمين ....